پیچیدن رضا در پتو
چند شب پیش رضا از شدت دلپیچه بی تابی شدیدی داشت نصف شب پیچیدمش تو یه پتو مسافرتی (چون خواب بود نمی خواستم اذیتش کنم) و بردمش دکتر. حالا چند روز بعدش صبح باباش میخواست ببردش پایین بذاردش باز پتو انداختم روش که اول صبح سرما نخوره آنچنان با هیجان از خواب پرید گفت من دکتر نمیرم که هر وقت یادمون میوفته سه تامون میزنیم زیر خنده.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی