حال و هوای محرم
دهه اول محرم تمام فکر و ذکر رضا شده بود دسته های زنجیرزنی. بعد شام من و پدرش راه می افتادیم دنبال دسته که آقا رضا اونجا زنجیر بزنه. هنوز که هنوزه آخر صفریم و ایشون دست از حال وهوای محرم برنداشتن. بازی این روزهاش پر کردن یه فلاکس چایی و بردن یه قندون و چندتا لیوان یه بار مصرف دم در خونه برای دادن چای نذری به عابرینه. البته نه تنهایی با کمک پسر عموی 12 سالش.
یا اینکه تو خونه خودمون با علی (پسرعموی دیگرش) بساط چایی نذری رو راه می اندازن و سیرابمون می کنن از چایی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی