رضارضا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

رضا مهاميديان

رضا در مكه

در اينجا بخشي از عكسهاي مكه رو ميذارم اينجا مسجد شجره است يا به قول رضا مسجد شجرات. اولش كه اومديم اينجا رضا خواب بود وقتي بيدار شد خيلي بدقلقي كرد و اذيت شدم تا سرحال اومد يه آبخوريهايي داشت كه دكمه هاش زياد تو چشم نبودن و هر كي مي اومد بايد چند دقيقه اي دنبالشون مي گشت رضا اينها رو كشف كرده بود و با افتخار برا بقيه فشار مي داد اين عامل باعث شد يه كم سرحال بشه و دست از بداخلاقي برداره. حتي رضا هم با ديدن كعبه حالت عرفاني به خود گرفت و در حين انجام مناسك حج مدام اصرار داشت كه خودش طواف رو انجام بده ولي ازدحام و شلوغي بيش از مقداري بود كه بتونه خودش طواف كنه. صفا و مروه خيلي حالت عرفاني داشت و هنوز كه هنوز وقتي ياد سعي صفا و مروه م...
5 خرداد 1393

رضا در مدينه

با سلام بعد از يه غيبت طولاني و كبرا دوباره اومديم. اول بگم علت غيبتمون سفر به مكه بود هم قبل از سفر خيلي كار داشتم هم بعدش به دليل مسائل كاري مشغله زيادي داشتم برا همين الان خدمت مي رسم. در اينجا تصاويري از حضور رضا در مدينه رو ميذارم. رضا تو اين سفر تا تونست اسباب بازي هاي جور واجور خريد نزديك 150 هزار تومان فقط پول اسباب بازيهاش شد. هواپيما، قطار، ماشين، ماشين پليس (يعني به عبارتي سري كامل وسايل حمل و نقل )، توپ چرخون، توپ چراغ دارو كلي چيزهاي ديگه. اينجا تو هواپيماست كه رضا اصرار مي كرد جفت پنجره باشه خيلي هم ذوق كرده بود كه همه چي رو از بالا نگاه مي كنه  اين عكس اولين ديدار ما از گنبد سبز پيامبر بود يادش به خير چه ح...
5 خرداد 1393

يك شب در پاك

شب 25/12/92 يه شب سرد زمستوني (البته نه چندان سرد هواي اهواز ديگه) رفته بوديم بيرون به رضا قول دادم برگشتني ببرمش پارك بازي كنه از پارك رد شديم داشتيم مي رسيديم خونه كه ديدم رضا خيلي آروم به من گفتم مگه نگفتي برگشتني مي برمت پارك پس چرا داريم ميريم خونه. من هم جگرم براش كباب شد و از بدقولي خودم بدم اومد بردمش يه دل سير بازي كرد و وجدان من هم راحت شد. رضا چندان اهل سرسره و تاب و اين چيزها نيست بيشتر سراغ وسايل ورزشي پارك ميره.  بايد برم تحقيق كنم ببينم علتش چيه؟     ...
27 اسفند 1392

زيارت امام زاده محمد بن زيد

روز 5شنبه 22 اسفند 92 به همراه تعدادي از افراد خانواده به گتوند و از اونجا به زيارت امامزاده محمد بن زيد رفتيم. تعدادي عكس از رضا گرفتم كه مي ذارم البته بگم كه رضا به هيچ صراطي راضي نمي شد ساده عكس بندازه همش ژستهاي مختلف و عجيب مي گرفت. كه در ادامه مي بينيمشون اين هم يه ژست ديگه كه زورش رو به رخ من مي كشيد يكي نيست بگه آخه فسقلي تو كه اندازه گنجشك غذا مي خوري زورت كجا بود كه بازو برا من نشون ميدي اين هم زيارت ضريح به سبك رضا ...
25 اسفند 1392

دمام زني رضا

همانطور كه تو يكي از مطالب قبلي گفتم رضا علاقه شديدي به دمام زني و محرم داره هر سال محرم با دمام راه مي افتيم بين دسته جات تا رضا هم باهاشون دمام بزنه با چنان هيجاني مي زنه كه كسي ندونه فكر مي كنه مسئول هماهنگي اون دسته است.   وقت خستگي هم نشسته دمام مي زنه امسال هم به دمام زدن تو خونه قانع نبود و ما رو دنبال دسته جات كشوند ...
21 اسفند 1392